در مورد کشف معنای حروف و حرکات میشه از قواعد صرف موجود استفاده کرد. چون در صرف موجود قاعده شده که مثلا چگونه یک فعل ماضی به یک فعل مضارع تبدیل میشه؟ با اضافه کردن برخی حروف و تغییر برخی از حرکات، برخی از اعرابها. مجموعه تغییرات قاعدهمند صرف موجود که باعث میشوند که حروف یا حرکاتی اضافه یا کم بشنود برای ما معادلاتی از حروف و حرکات می سازند که برای این حروف و حرکات در ترکیبهای مختلف معنا قائل میشه. ما این معادلات رو به دست بیاریم، میتونیم بریم به سمت معنای حروف و حرکات. این خودش یه منبع هست برای ما. مطرح است برای ما. پس داده ما میشه واژگان قرآنی و قاعدهی ما میشه صرف موجود، از درون قاعده صرف موجود و تاثیری که صرف موجود با به کارگیری حروف و حرکات اضافه بر حروف اصلی، معنا ایجاد میکنه.
این موضوع برای ما معادلات متعددی را درست میکند از حروف و حرکات با معانی خاص. تفکیک این معادلات و رسیدن به تک حرف و تک حرکت، ما را به معنای حروف و حرکات میرسونه. مثلا ریشه رَحِمَ. فعل رَحِمَ در گذشته تفاوتش با فعل یرحمُ در حال، در اضافه شدن یک حرف ی و تغییر دو حرکت است. تغییر برخی حرکات است. اینجا یک معادله ایجاد میشه یکی از معادلات به دست میاد. اضافه شدن ی در مکان اول کلمه و تغییر این حرکات، زمان را تغییر میدهد از گذشته به حال. الان شما یک معادله به دست آوردید که معنای حرف ی تاثیر حرف ی یا برآیند تاثیر حرف ی و برخی تغییر حرکات در آن وجود دارد، تغییر زمان از گذشته به حال. این معادله رو معادلات شبیه به این رو باید در کل کلام به دست آورد. در واقع این معادلات از قواعد صرف به دست میاد. اینکه مثلاً یک فعل ماضی به یک فعل مضارع تبدیل میشه، چگونه تبدیل میشه؟ این نوعی قاعده برای ما تعریف می کنه. پس یک فرمول اینجا به دست میآید.
ما فرمول یا توابع متعدد را مبتنی بر قواعد صرف به دست میآوریم. در واقع لازم نیست تو هر واژه ای وارد بشیم بر اساس قاعده ای که بر واژه ها به دست آمده میتونیم این فرمولها را برای معانی حروف و حرکات به دست بیاریم. مثلا میگیم فعل گذشته فَعَلَ به فعل حال یفعلُ. فعل حال یفعلُ به مثلا ماضی نقلی فلان واژه. یا فعل به اسم فاعل یا فعل به اسم مفعول و انواع تغییرات و قواعدی که در صرف وجود داره و تغییراتی که بر اساس این قواعد در ظاهر واژه ایجاد میشه. همه این بحث مبتنی بر اینکه ما قائل باشیم که حروف و حرکات معنا دارند. یعنی یک چیز اعتباری نیستند قراردادی نیستند بلکه یه معنای حقیقی دارند و واعظ کلام با توجه به معنای حقیقی حروف و حرکات را به کار گرفته، مثلا اگر خواسته از فعل، فعلی که در جریان هست به انجام دهند ه اون فعل اشاره کنه یه الف بعد از فاء الفعل اضافه کرده و گفته فاعل. اگر خواسته اون شیئی که از فعل داره اثر میگیره رو بیان کنه یا اون فعل و به اون انجام میشه رو بیان میکنه یه واو بعد از عین الفعل اضافه کرده یه میم قبل از فاء الفعل اضافه کرده و آنها را با لحاظ معنای حقیقی این حروف لحاظ کرده و تاثیری که معانی این حروف میتوانند داشته باشند. خب برای اینکه ما فرضیه معانی حروف را پیش ببریم نیاز به داده هایی داریم که در واقع بررسی بکنیم آیا معانی حروف معنی دارند یا نه؟ به نظر بحث قواعد صرف موجود داده تقریبا جامعی و شاید داده اولیه مناسبی برای بررسی این فرضیه باشه.