جایگاه پرداختن به قواعد در بحث درک معارف قرآن

1399.01.31-01یک شنبه 25 شعبان 1441

آن چیز که پیش روی ما هست، کتابت شده ی قرائت قرآن هست

جایگاه پرداختن به قواعد در بحث درک معارف قرآن. وقتی ما با قرآن مواجه هستیم باید این رو توجه داشته باشیم که آن چیز که از قرآن پیش روی ماست، متن نیست. بلکه قرائت قرآن هست. یعنی ما توجه مون به تنهایی به متن نباشه. بلکه این متن که پیش روی ما هست حاکی از یک قرائت هست. آن چیز که وحی شد، قرائت بود. قرائت، کتابت شد. آن چیز که پیش روی ما هست کتابت شده ی قرائت قرآن هست. این دو با هم فرقی ندارند ها. ولی خب نکاتی درشون بوجود میاد. یعنی توجه به این مطلب ما رو به نکاتی رهنمون میکنه. مثلاً جایگاه قواعد کجاست؟ اگر شما قرآن رو فقط این متن پیش رو بدونید، ممکنه یک جور به قواعد توجه کنید و به خطا برید. فکر کنید که برخی از علائم که حاکی از قواعد هست، برخی از نکات قواعدی که در این متن وجود داره، موضوعاتی هست که بر این متن سوار شده، بعداً اضافه شده. برای فهم بیشتر قرآن قواعد طراحی شده. ولی وقتی قرآن رو قرائت بدونید، موضوع اینطور نیست. قرآن قرائت هست. یعنی حاوی یک سری صداها و آواها با یک ریتم خاص با تناسبات خاص. کلماتی که قرائت میشوند، حرکاتی که ادا میشوند، این متن یا با عقلانیت وحیانی یا با یک عقلانیت انسانی نشان دهنده ی اون قرائت هست. علامت اون قرائت هست. متن چیز اضافه ای بر قرائت نداره. اون متن قرآن که وقتی کتابت شده، خارج از قرائت نیست. هر آنچه که در متن قرآن هست برای این هست که ما رو بفهمونه ما رو رهنمون بشه به اینکه قرائت چی بوده. این میتونه اعم از علامتهای قراردادی باشه، اعتباری باشه یا موارد حقیقی باشه. ما الان در این موضع بحث نمیکنیم که متن و علامتهای حاضر در متن، این تصاویری که اَشکالی که ما در متن میبینیم، اینها اعتباری هست یا حقیقی هست. رو این موضوع بحث نمیکنیم. در هر صورت اینها دقیقاً منطبق بر قرائت هست. چرا؟ چون در قرائت همه ی اینها وجود داشته. اینطور نبوده که قرائتی انجام بشه واژه ای حرف آخرش کسره باشه یعنی در ادا، در ادا کردن اون واژه شما حرف آخر رو مکسور ادا کنی، ولی در متن مجزوم نوشته شده باشه، یا مرفوع نوشته شده باشه. این تطبیق کاملاً وجود داره. پس اینکه صحبت از علائم در متن میشه که این علائم، که این اَشکال، ارتباطات قواعدی که در متن وجود دارند، همه بر مبنای قرائت تدوین شده. یعنی در دل قرائت وجود داشته.

لسان و قواعد لسان در دل قرائت هستند

لسان و قواعد لسان در دل قرائت وجود دارند. وقتی گفته میشه قواعد لسان، قواعد لسان جدای از قرآن نیست، قرآن به معنای قرائت. شما وقتی قرآن رو گفتی، قرائت وحی خدا، قواعد لسان جدای از اون نیست. مثلاً گفته میشه که ذَلِكَ الْكِتَابُ، دقت کنید اینجا مطلب این بوده که وقتی در قرائت این موضوع بیان شده به واسطه ی سید ما رسول الله صلوات الله علیه قرائت شده، یعنی همان چیزی که بر رسول الله صلوات الله علیه نازل شده، این بوده است، با همین حرکات با همین اداها با همین آواها. ذَلِكَ الْكِتَابُ اینطوری قرائت شده. در قرائتش اینطور نبوده ذَلِكَ الْكِتَابِ. قرائتش همین بوده ذَلِكَ الْكِتَابُ. این عین قرائت بوده. اگر گفته میشود ذَلِكَ الْكِتَابِ یه چیز دیگه بود. موضوع یه حرف دیگری بود. عرض این هست که قرائت شدن، قرائت شدن قرآن که منطبق بر وحی بوده، بر مبنای قاعده بوده. قاعده ی لسان در متن وجود نداره که. قاعده ی لسان در واقع در قرائت وجود داره. پس ما قاعده رو نمیتونیم از قرآن جدا کنیم.

حلقه ی اتصال ما با قرآن، قرائت رسول الله ص هست

حلقه ی اتصال ما با قرآن، قرائت قرآنی است که رسول الله صلوات الله علیه انجام دادند. اگه رسول الله صلوات الله علیه قرآن رو قرائت نمیکردند، کسی با قرآن رابطه ای نداشت. حلقه ی اتصال ما با قرآن، قرائت رسول الله صلوات الله علیه هست از قرآن. این قرائت بر مبنای قاعده است. در این قرائت حرفی رو پُر ادا کردن یا حرفی رو خفیف ادا کردن یا حرفی رو ادا نکردن یا حرفی رو ساکن ادا کردن یا اتصال دو کلمه یا انفصال دو کلمه، جایگاه کلماتی که ادا میکنم، یعنی در واقع در قرائت ادا میشود، اینها همه مهم بوده و در قرائت وجود داشته. و اینها منطبق بر وحی هست.

قرائت قرآن در بستر قواعد انجام شده

در واقع یعنی قرائت قرآن در بستر قواعد انجام شده و قواعد جز لاینفک قرائت قرآن هست. و این قواعد در دل وحی وجود داره. وحی بر اساس قرائت هست. قرائت جزئی از کلام وحی هست. قواعد جزئی از کلام وحی هست. اینها جدا نیست. یعنی قرآن دارای کلامی است، کلامی که قرائت شده است و آن قرائت دارای قواعدی است که اون قواعد جز لاینفک کلام الله هست. در دل وحی وجود داره. اینجا نباید گفت که قرآن به لسان قوم هست. پس به لسان قوم بیان شده و قواعد هم مبتنی بر قواعد قوم هست. نه مکتوبه رو که صحبت نمیکنیم. ما بارها این مطلب رو داریم و این مطلب اثبات شده است که قرائت قرآن منطبق بر وحی هست. هیچ تبدیلی درش انجام نمیشه. هیچ اعوجاجی درش نیست. هیچ کم و کاستی درش نیست. هیچ کلمه ای اضافه نمیشه. هیچ کلمه ای کم نمیشه. هیچ کلمه ای جا به جا نمیشود. اگر این کلمه در ابتدای این جمله هست، کلمه ی بعدی در انتها اون جمله هست، این منطبق بر وحی هست. خب این یعنی چی؟ اینکه یک کلمه در ابتداست یه کلمه ی دیگر در انتهاست، این کلمه در انتهاش باید به شکل ضمّه قرائت بشه اون کلمه باید به شکل کسره ادا بشه. این کلمات باید به این شکل با هم اتصال داشته باشند. این باید در تمام قرآن و در جاهای مختلف مراعات بشه و در قرائت قرآن وجود داره. این یعنی اینکه این قواعد در دل وحی وجود داره، یعنی قواعد قرآن وحیانی هست، مبتنی بر وحی است.

رابطه ی ما با قواعد قرآن کشف و فهم آنهاست

فاصله ی ما و رابطه ی ما با قواعد قرآن چی هست؟ اکتشاف این قواعد، فهم این قاعده ها، فهم این قاعده ها بر اساس لسانی که قبلاً آموزش دیده ایم. لسان قرآن که قبلاً هم بشر به طریقی لسان قرآن رو آموزش دیده به طریق وحیانی به طریق خدایی لسان قرآن رو آموزش دیده که اصلاً آماده باشه که اگر کتاب خدا قرائت شد بر اساس آن لسان آماده ی ارتباط و درک و فهم باشه. آمادگی بیشتر داشته باشه. در نقطه ی صفر نباشه. اگر فردی مثلاً در دوران حیات رسول الله صلوات الله علیه خدمت رسول الله برسه بعد از نزول سوره ی بقره بعد از اینکه آیات ابتدایی سوره ی بقره نازل شده، اگر خدمت ایشون میرسید و میگفت که ذَلِكِ الْكِتَابَ لاَ رَيْبُ فِيهِ ، رسول الله چی میگفت؟ میگفت اشتباه میگید قرآن این نیست که. خب چرا میگفت؟ میگفت اصلاً همون چیزی که شما میگی من میفهمم. میگفت نه، اون رو نباید اینجوری بگی. اصلاً اینجوری نیست. شما باید بگی ذَلِكَ الْكِتَابُ یعنی اینجوری بگید. یعنی رسول الله حتماً میگفت این رو باید درست بگید. این یعنی اینکه این نوع بیان نوع آواها حرکات اتصال جملات اتصال کلمات همه ی اینها در قرائت رسول الله صلوات الله علیه وجود داشته و این لزوماً منطبق با آن چیزی که در محاورات قوم عرب بوده، نبوده.

قرائت رسول الله ص لزوماً منطبق با محاورات قوم عرب نبوده.

زبان عرب هر چند که لسان عربی بوده ولی آن لسان عربی اصلی که تعلیم خداوند، تعلیم انبیاء الهی بوده، در طول زمان تغییر کرده و در بین اقوام مختلف عرب تغییر کرده. با گویشها و محاوره های مختلف بیان میشده. آن چیز که رسول الله صلوات الله علیه بیان میکرده لزوماً منطبق بر آن قاعده و آن نوع گویشی که در بین قوم مخاطب بوده، نبوده. ولی دور از فهم شون هم نبوده. یعنی میتوانستند وارد فهم این موضوع بشند به لسان اونها. یعنی در واقع لسان اونها که عربی بوده نه گویشهای آنها در آن لسان، بیان شد و آنها راه داشتند بر اینکه وارد فهم دقیق این لسان قرآن بشند. پس ورود همه ی انسانها چه عرب چه غیر عرب به درک قرآن از طریق لسان قرآن ابتداً علم میخواد و سپس تعقّل میخواد. یعنی هم باید عالم بشند. معلومات پیدا کنند به آن چیزی که گفته میشود، به اصول و قاعده های لسان قرآن و سپس بر اون تعقّل کنند تا درک بهتری داشته باشند تا فهم بیشتری و بهتری داشته باشند