ادبیات و منطق دو بستر برداشت از قرآن

1398.02.22-01یکشنبه 6 رمضان 1440

رابطه‌های مفاهیم در قرآن را می‌توان حداقل در دو بستر ادبیات و منطق دنبال نمود که باید قواعد مربوط به هر کدام را شناخت

، توکلت علی الله یکی از موضوعاتی که در بحث مفاهیم قرآن باید در نظر گرفته بشه دنبال کردن و پیدا کردن رابطه های مفاهیم هست. در دو دسته میشه رابطه های مفاهیم رو دنبال کرد. رابطه های مفاهیم در بستر ادبیات عرب، رابطه های مفاهیم در بستر منطق. قرآن مفاهیم جزئی رو در دو بستر، حداقل در دو بستر رابطه ی مفهومی چیده. روابط دیگه ای هم هست، ما فعلا همین دو رابطه رو دنبال میکنیم، دو بستر رو دنبال میکنیم. روابط دیگه ای هم هست مثل رابطه اسمائی که در آینده بهش می پردازیم. ولی دو بستر رابطه بین مفاهیم رو میشه در قرآن دنبال کرد. قاعده‌های بسترها رو شناخت و بر مبنای این قواعد و بستر رابطه ای، رابطه ها رو پیدا کرد. از نرم افزار هم اینجا میشه کمک گرفت. یک بستر، بستر ادبیات عرب هست، یه بستر، بستر منطق هست. بر اساس بستر منطق و بر اساس بستر ادبیات بین مفاهیم در قرآن رابطه هست.لذا میشه بر اساس این قاعده ها، اون روابط رو شناخت و اون مفاهیم مرتبط به هم رو پیدا کرد. یعنی این مفاهیم به هم ربط دارن. گام اول بستر ادبیات هست که میشه بحث صرف، نحو، شاید عمده مباحثش هست و یکسری قاعده های ریز دیگری که ممکن است در حواشی بحث ادبیات وجود داشته باشه. گام دوم بحث منطق هست. قواعد مربوط به صرف و نحو روشن هست، می شناسیم. امروز هم احصا شده.

لازم است مباحث مربوط به منطق نیز در نرم افزار قرار بگیرد

قواعد مربوط به منطق هم روشن هست باید بریم کار کنیم احصاش کنیم. الویت بندیش کنیم برای کار قرآن. منطق استدلال، منطق استنتاج، منطقی که بر مبنای اون بین مفاهیم ارتباط ایجاد میشه. توی علوم مختلف این کار انجام شده. علم منطق رسالتش همینه. علم منطق در بحثهایی مثل فلسفه به کار گرفته شده رسالتش همین هست. ما البته این جهت رو شاید کمتر الان در قرآن بخوایم استفاده کنیم. یعنی قابل استفاده باشه. علم منطق در بحث اصول فقه به کار گرفته شده، زیاد. دارای قاعده شده، ما می تونیم بیاریم. اینها رو بیاریم قاعده کنیم و وارد نرم افزار کنیم، که همونگونه که بحث ارتباطات نحوی رو و ارتباطات صرفی رو وارد نرم افزار کردیم، بحث ارتباطات منطقی رو هم وارد نرم افزار کنیم.

ارتباطات مفاهیم جزئی و حتی مفاهیم کلی به واسطه ادبیات و منطق انجام گرفته است در هر برداشتی ابتدا قواعد ادبی به کمک آمده و سپس برای استنتاج و برداشت از قواعد منطقی بهره برده می‌شود

یعنی ما دو تا پایه داشته باشیم. پایه ادبیات، پایه منطق. تو منطق باید موضوعات زیادی رو بشناسیم. گاهی برخی از ربطها ممکنه به ذهن بیاد که این ربط هست، در صورتی که ربط نیست. ذهن داره اشتباه میکنه.ذهن داره اشتباه منطقی می کنه. ذهن دچار یک مغالطه شده. داره اشتباه میکنه. یا ذهن دچار یک پارادکس شده. تو پارادکس یک ربطی رو ایجاد کرده، در صورتی که این پارادکسه. لذا باید در بحث منطق، قاعده های صحیح منطقی و قاعده های صحیح منطقی استنتاج، قاعده های صحیح منطقی تمیز دادن، اینها رو شناخت. لذا این دو بستر، بستر مهم ورود به ارتباطات مفاهیم در قرآن هست. در گام اول ارتباطات مفاهیم جزئی، در گام بعدی ارتباطات مفاهیم کلی. هردو هم استفاده میشه. یعنی ادبیات بحث صرف و بحث نحو و بخشی از بحث نحو، بخش قابل توجهی از بحث نحو برای ارتباطات مفاهیم جزئی به کار می رن. بخشی از نحو و بخش قابل توجهی از بحث بلاغت در بحث ارتباطات مفاهیم کلی تر به کار می رن. مثلا بخشی از نحو میاد میگه این جمله به عنوان یک مفهوم با این جمله دیگر به عنوان یک مفهوم چه رابطه ای با هم دارن؟ رابطه اش رو برای ما مشخص می کنه. تو بخش هایی از علوم بلاغت هم همینطور روابط کلی تر رو برای ما مشخص می کنه. اینها در دایره بحث ادبیات. بحث منطق هم همینطور هست. همه انسانها بعد از بحث ادبیات، بعد از به کار گیری بحث ادبیات بصورت نا خود آگاه در ذهنشون استدلال منطقی می کنن و بر اساس استدلال منطقی ارتباط ایجاد می کنن. اگر منطق رو صحیح یاد گرفته باشن درست استدلال منطقی می کنن. اگر یاد نگرفته باشن ممکنه به کج راهه های استدلال های منطقی بیفتن وخودشون هم ندونن. بالاخره رابطه ای که ما با یک کلام ایجاد می کنیم در بسترهایی ایجاد میشه. با ابزارهایی ایجاد میشه. اولین ابزار ادبیات هست. از مهمترین ابزارهای بعدی منطق هست. شما با ادبیات یه حد از فهم رو پیدا می کنی و با منطق یه حد دیگری از فهم رو پیدا می کنی.

علاوه بر منطق می‌توان از قاعده‌هایی که خود قرآن بیان نموده در برداشت استفاده نمود و همچنین می‌توان از مثالهای حل شده در روایات نیز به عنوان قواعد برداشت استفاده نمود

هیچ کس خارج از این نمی تونه بره، و الا با کلام ارتباط ایجاد نکرده. مثلا شما وقتی می خوای با یک صحنه ای که دیداری هست ارتباط ایجاد کنی ممکنه ابزاری دیگری داشته باشید. اونجا دیگه ابزار ادبیات ممکنه نباشه و شما نیاز به علوم دیگری داشته باشید. ولی اونجا هم بحث منطق حاکم هست. در بحث منطق باید بریم یکسری قاعده هایی که مطرح هست رو پیدا کنیم و بعد بیام در قرآن به جستجوی منطق قرآنی باشیم. تا جایی که می تونیم در قرآن اگر منطقی مطرح هست، که هست، اون گزاره های حاکی از ارائه منطق رو از قرآن بشناسیم و بحث قواعد منطقمون رو بر مبنای اون تکمیل کنیم. یه کار دیگه اش در روایات هست. در روایات هم از منطق هم صحبت شده، در روشهای استدلالی هم به کار گرفته شده. گاهی میشه از مسئله هایی حل شده در روایات که بر مبنای یک استدلال و منطق هست، روش استدلال رو پیدا کرد. که ببینید به این شکل استدلال آورده شد. این می تونه یک روش باشه. برخی از کارهایی که در گذشته توسط علما انجام شده در همین راستا هست. برخی از تفاسیر تو همین راستا هست. برخی از منابع روایی ما در همین راستا هست. تفسیر مرحوم طباطبایی تو بخشی همین راستا هست. یعنی مرحوم علامه اومدن از بحث قرآن به قرآن و منطق استفاده کردن. کاری که ما می خوایم انجام بدیم اینه که اینها رو، اون قواعد رو شسته رفته کنیم برای نرم افزار. اینکه عرض می کنیم برای نرم افزار، این نرم افزار یه هدف نهایی نیست. نرم افزار یک اسلوب دهنده هست به کار ما. کار ما رو شسته رفته تر می کنه.

می‌توان برخی از خصیه‌هایی را که قرآن برای خود بیان داشته مانند عدم وجود اعوجاج و ... را به عنوان قاعده‌های برداشت از قرآن استفاده نمود

در بحث منطق، برای برداشت برخی مفاهیم در قرآن، میشه یکسری موضوعات پایه ای و اصول رو از قرآن برداشت کرد و آورد. مثلا اینکه قرآن یک کلام حکیمانه هست. اینکه قرآن یک کلام حکیمانه هست میشه روی این بحث کرد. این یک قاعده است در برداشت. تبدیل به یک قاعده میشه و به شما کمک میکنه یک جاهایی چگونه برداشت کنید. چون قرآن یک کلام حکیمانه هست. یعنی در مجموع برخی از مباحث پایه ای و در واقع پذیرفته شده و بدیهی در مورد قرآن رو میشه آورد و به عنوان قاعده های منطقی برای برداشت از قرآن مطرح کرد. مثلا ببینید در قرآن اعوجاج نیست. این رو قرآن خودش مطرح میکنه. خود قرآن مطرح میکنه در قرآن اعوجاج وجود نداره. این یه قاعده هست. شما باید این رو بعنوان یه قاعده منطقی بیاری. بعد این قاعده رو باید بشکافی. اینکه قرآن اعوجاج نداره یعنی چی؟ از اعوجاج نداشتن قرآن ما چه استفاده ای می تونیم بکنیم در برداشت. خوب اینجور موضوعات رو از قرآن بشناسیم. در واقع پس یک گام در شناخت منطق مواجه با قرآن، شناخت قرآن هست. اینکه ما با چه کلامی مواجه هستیم. شناخت قرآن رو هم باید از قرآن شناخت، هم از اهل بیت ع، هم از روایات مربوط به قرآن. گزاره های صحیح و بدیهی و پایه ای در مورد قرآن رو بشناسیم. قرآن اعوجاج ندارد. قرآن اختلاف نداره. همینطوری برو بالا تا قرآن آیه هست. قرآن اعوجاج نداره، قرآن اختلاف نداره. اینها موضوعات پایه ای است، تا برو بالا اینکه قرآن آیه هست. جملات قرآن، ترکیباتی از جملات قرآن عنوان آیه می گیرن. اینها شناخت این کلام هست. شما می خوای کلام خدا رو بشناسی باید اینطور بشناسی. بدونی با چی مواجه هستی.

در کل در مواجهه با هر موضوعی می‌بایست از منطق و قواعد خاص و در خور آن موضوع بهره برد که این موضوع نه تنها بی منطقی نیست بلکه عین منطق است

لذا قاعده های مواجه شدن با یک شیء رو باید فراخور اون شیء تعریف کرد. پس ببینید قاعده های مواجه شدن با خداوند هست. شما باید فراخور اون شیء تعریف کنی، چون خداست. شما در مورد صفات خدا به شکل دیگری حرف می زنی. منطق مواجه با صفات خدا با منطق مواجه با صفات مخلوقات متفاوت هست. فهمی که از صفات مخلوفات به دست میاد با فهمی که از صفات خداوند به دست می آری متفاوت هست. چرا؟ چون شئیی که با اون مواجه هستی جایگاه متفاوتی داره. پس منطق مواجه با اون متفاوت هست. یعنی در واقع در خوره. بی منطق نیست. اتفاقا عین منطقه. چون منطقی در خور اوست.

موضوعاتی مانند اینکه قرآن حکیم است، دارای آیات است و امثال آن چه دخالتی در برداشت باید داشته باشند

این بحث شناخت قرآن خوب مهم هست. از موضوعات اصلی و بدیهی و پایه ای گرفته همینطور میره بالا. اون موضوعات بالاتر هم موضوعات پایه ای هستن. اینکه قرآن جملاتش آیه هست. این یه موضوع پایه ای هست. اینکه قرآن یک کلام مثلا حکیمانه هست، خوب از این چه برداشتی می کنیم؟ می فرماید قرآن حکیم. ما از این چه برداشتی می کنیم؟ این یه مبناست. حکیم بودن قرآن چه دخالتی، حکیمانه بودن قرآن چه دخالتی در برداشت ما داره؟ دخالتش رو باید پیدا کنیم. اینکه هر چه از ظاهر قرآن نگاه می کنیم قرآن دارای یک ترتیب و نظمی است، چه دخالتی در برداشت ما داره؟ مثلا ساده ترین چیزش فلان سوره صد آیه دارد. خوب اگر 98 آیه داشت چه اتفاقی می افتاد؟ صد آیه داشتنش چه دخالتی در برداشت ما داره؟ اینکه دو جمله پشت سر هم گاهی دو آیه هستن در قرآن، گاهی دو آیه نیستن، گاهی همون دو جمله رو پیدا می کنی در یه آیه هستن، و این تفکیک آیات در قرآن در برداشت از آیات، در برداشت از قرآن در فهم مفاهیم قرآنی چه دخالتی دارن؟ این رو باید فهمید.

در مواجهه با قرآن باید با ادبیات و منطق قرآنی همراه شد ونه با ادبیات و منطق خود به سراغ قرآن برویم که البته دارای برداشتهایی خوهیم بود که لزوما صحیح نیستند، برداشت ما از قرآن باید طوری باشد که ویژگیهای قرآنی مانند بدون اعوجاج بودن، عاقلانه بود، حکیمانه بودن، متکلم بودن خداوند و امثال آن در آن برداشت دیده شود

این رو باید پیدا کرد. در بحث منطق یک چیز که وجود داره داشته هاست. کلام در دو بستر فهم میشه. بستر اول ادبیات هست که کلام منتقل میشه به فرد مقابل. از متکلم منتقل میشه به مخاطب. بستر بعدی بستر منطق هست. باید این دو فرد گوینده و شنونده دارای ادبیات مشترک و منطق مشترک باشن. در واقع اینطور بگیم باید شنونده برای اینکه کلام گوینده رو متوجه بشه با ادبیات گوینده آشنا باشه و با منطق گوینده. بدونه که در منطق گوینده صغرا و کبرا آوردن و نتیجه گرفتن معنا دار هست، و بر مبنای اون رو بفهمه، بر مبنای اون بگه. مثلا دارای منطق مشترک باشن. پس لازم هست که شنونده منطق گوینده رو بفهمه و آشنا بشه. اگر آشنا نشه چی میشه؟ حتما از اون کلام برداشت می کنه. اون کلام ادبی که گفته شده، ولو اینکه با ادبیات آشنا باشه، برداشت می کنه، استنتاج میکنه. این استنتاج در قالب منطق خودش انجام میشه که ممکنه صحیح نباشه. یکی از موضوعات در منطق، بحث، یعنی در استنتاج، بحث پیش زمینه هاست. شما وقتی با کلام یک گوینده دربستر ادبیات مواجه میشید، اولین چیزی که شما رو به سمت استنتاج می کشونه داشته های شماست. شما بر مبنای داشته های ذهنی، نتایج از پیش گرفته ذهنی استنتاج میکنی. در بحث منطق نسبت به قرآن ما باید بریم به سمت منطق فراخور قرآن. برای منطق فراخور قرآن یه منطقی داریم که منطق ما انسانهاست. بر اساس عقلی که خداوند به انسانها داده، فهمی که خداوند به عموم انسانها داده یه منطق عمومی مطرح هست. عموما ما یه استدلال منطقی داریم. ولی این استدلال منطقی ممکنه در قبال قرآن کافی نباشه. پس باید منطق فراخور قرآن رو پیدا کنیم. منطق فراخور قرآن رو با شناخت از قرآن باید پیدا کرد. یعنی قرآن خودش رو معرفی کنه. در واقع ما باید با شناخت قرآن و معرفت به قرآن منطق عموی مون رو در سطح منطق فراخور قرآن قرار بدیم. با شناخت ویژگی های قرآن منطقمون رو بتونیم تطبیق بدیم به منطق قرآن. اینکه اینجا در بحث مثلا مطلق و مقید، بر اساس منطق عمومی یه برداشتی ممکنه در دو فراز متفاوت ازآیات بشه، با شناخت از قرآن ممکنه منطقمون اصلاح بشه و بشه منطق مطلق و مقید فراخور قرآن. فراخور قرآن بحث کنیم. توش کلام حکیمانه دیده شده باشه. توش اعوجاج نداشتن دیده شده باشه. توش کلام کریمانه دیده شده باشه. درش خدمت شما عرض کنم که آیه بودن آیات قرآن دیده شده باشه. درش موضوعاتی از این دست. درش متکلم بودن خداوند دیده شده باشه. درش عاقلانه بودن کلام خداوند دیده شده باشه. موضوعاتی از این دست دیده شده باشه بعد شما مطلق و مقید رو ببینی.