مقایسه دو روش شهود و تعقل

1397.10.01-01شنبه 14 ربیع‌الثانی 1440

برای درک یک مفهوم دو روش کلی وجود دارد یکی روش شهود و دیگری روش استدلال و تعقل

ببینید در حل یک مسئله، در فهم یک مفهوم، در فهم یک شی، در ادراک یک مفهوم و شی، چند روش وجود داره. شاید بصورت کلی بشه گفت دو روش شهود و روش استدلال خیلی مطرح است. پس عرض میشه که یه روش شهود وجود داره یه روش عقل وجود داره. روشی عاقلانه روش تعقل وجود داره به معنای اصطلاحی. خوب کدوم یک از اینها ارجحیت داره؟ کدوم یک از اینها بهتر است؟ آیا شهود بهتره؟ آیا شهود ارجحیت داره؟ آیا روش تعقل بهتره؟ اگه بخوایم یکی رو توصیه کنیم به چه روشی پا بگذار کدوم روش رو بگیم؟

این دو روش را فارق از انحرافاتی که هر دو میتوانند داشته باشند مقایسه می‌کنیم یعنی شهود صحیح و دقیق و تعقل صحیح و دقیق

هر کدوم ممکنه آسیب هایی داشته باشه، انحرافاتی داشته باشه. عرض می کنیم فارق از انحرافات. فرض کنید کسی وارد شهود بشه وارد انحراف نشه و فرض کنید کسی وارد تعقل بشه و وارد انحراف نشه. شهود دقیق و صحیح، تعقل دقیق و صحیح. پس در دو بخش میشه اینها رو مقایسه کرد یک بخش، بخش انحرافات است. نقاط ضعف انحرافی شون انحرافات و خطاهایی که می تونه درش اتفاق بیفته، یه بحث اینه. یه بحث هم وقتی که هر دو دقیق و صحیح بودن چه امتیازاتی نسبت به هم دارن. خوب هر دو رو میشه بحث کرد. در انحرافاتشم میشه بحث کرد،

قرآن دعوت کننده به کدام روش درک مفاهیم است؟

در موقعی که هر دو صحیح و کامل هم هستند، میشه تفاوتهاشون رو بحث کرد. خداوند در قرآن ما را در دعوت به کدام کرده؟ ما دعوت به چه مسیری شدیم؟ آیا شهود نفی میشه؟ آیا تعقل نفی میشه؟ آیا هر دو هستن؟ اگه هر دو هستن به چه میزان هستن؟ ثمرات هر کدوم چیه؟

شهود بسیاری از موضوعات دور دست بسیار زمان بر است ولیکن چارچوبه تعقل بسیار سریعتر آن موضوع را درک میکند

مثال عرض کنیم بعنوان یه نکته، خداوند از فضایی از جنات عدن صحبت میکنه. آیاتی رو مطرح میکنه و من این آیات رو گفتم و شما هم درس بگیرید. میگیم ببخشید شما از کجا صحبت کردی؟ از جنات عدن ما که ندیدیم. ما که نمی بینیم. آیا منظور شما اینه که ما بریم ببینیم؟ بعد این درسها رو بگیریم؟ آیا منظور شما اینه که ما ندیده این درسها رو بگیریم؟ الان ما با چه روشی ما اول باید اینها رو ادراک کنیم بعد از ادراکی که برای ما اتفاق می افته بتونیم اون رو مبنای رفتاری قرار بدیم. چطوری ادراک کنیم؟ شهود کنیم؟ خوب اون که خیلی دوره، ما اصلا نمیتونیم شهود را ببینیم. تعقل کنیم؟ خوب اگر شهود کنیم کدوم بخشش رو شهود کنیم؟ چقدرش رو شهود کنیم؟ اصلا چطوری بریم تا اونجا که شهود کنیم؟ تعقل کنیم چطوری تعقل کنیم؟ حالا ببینیم اصلا یکی از نکاتی که همین جا هست، امتیاز تعقل به شهوده. بسیاری از موضوعات که برای شما، بسیاری از مسئله ها که برای شما قابل شهود نیست، با تعقل قابل حله. مسئله اش حل میشه. بعنوان مثال، شما می خواید ببینید که مثلا آقای حسن در آن اتاق هست یا نه؟ می گی می رم در اتاق رو باز می کنم نگاه می کنم اگه بود می گم هست. فارق از انحرافات فارق از خطاها، که اون هست. یکی دیگه اونجا نباشه نخواد ما رو به خطا بندازه خودش رو شبیه به حسن نکرده باشه همه اینها فارق از اینها. شما میرید و می بینید که او اونجا هست خوب خیلی راحته. حالا عرض می کنم حسن در اتاق هست می گی می رم ببینم می گم برو ببین اون اتاق هفت هزار کیلومتر با اینجا فاصله داره برو ببین حسن در اتاق هست یا نه. شما میگی نمی تونم برم. می گیم باشه صبر کن من می رم یه سال دیگه برای شما خبر میارم که حسن تو اون اتاق هست یا نه؟ روش شهود، شما رو گرفتار می کنه، اینجا الان شما گرفتار شدی. من چطوری برم ببینم؟ یه موقعی شما می گی استدلال می کنی فارق از شهود. می گی من یه برنامه ای از حسن داشتم و حسن یک مدیر برنامه داره. حسن یک مدیر برنامه داشت و یه برنامه ریزی. بر اساس این برنامه در کل گذشته اش رو نگاه کردیم، خارج از این برنامه عمل نکرده. و یه مدیر برنامه داره و یه ناظر برنامه. بر اساس این برنامه ریزی و موضوعاتی که پیرامون اون هست. من الان تحلیل کردم حسن امروز به اون اتاق نرسیده فردا می رسه.

بسیاری از اوقات تعقل جزییات بیشتری نسبت به شهود ارائه میکند

اون اتاق کجاست؟ هفت هزار کیلومتر اون ورتر. شما فهمیدی حسن کجاست. می خواستی مسئله رو حل کنی دیگه، حل کردی. به شما می گن رفتی دیدی حسن اونجاست ؟ می گی نه ولی حسن اون اتاقه. یا فردا می رسه به اون اتاق. یکی می فرماد که آیا الان شبه؟ شما می گید صبر کنید پنجره اتاق رو باز کنم نگاه کنم. پنجره ی اتاق رو باز میکنی نگاه می کنی هوا تاریکه می گی شبه. در رو می بندی. فارق از انحرافات. ممکنه شب نباشه، خورشید گرفتگی بزرگی به همراه ابرهای سیاه هوا رو گرفتن و شما اشتباه کردی که شبه. فارق از خطاها. فرض کنید شبه. این خطاها در بحث شهود وجود داره. یه کس دیگه نشسته عالمه به علم فضاست. می گه من روی کاغذ محاسبه کردم الان شبه که هیچ، ساعت دوازده و ده دقیقه شبه. در این نقطه ساعت دوازده و ده دقیقه شبه، در اون نقطه که فلان دوستمون، مثلا دوهزار کیلومتر با ما فاصله داره ساعت نه شبه. و اون یکی دوستمون که فلان جا است الان صبحه، شب نشده. می گی ببخشید شما دیدی؟ می گه نه، من این ها رو محاسبه کردم. پس از این نگاه یه امتیاز بحث عقلانی به شهود داره. اینه که حتی اطلاعات شما فهم شما درک شما از موضوعاتی که بظاهر بسیار دور دستند، و در واقع دور دست هستند، او برای شما تفهیم می کنه. آیا در شهود امتیازاتی نسبت به تعقل هست؟ بله در شهود هم امتیازاتی نسبت به تعقل هست. بالاخره وقتی شما رفتی شهود کردی که حسن تو اتاق هست، بسیاری از جزئیات رو ممکنه اونجا مشاهده کنی. البته ممکنه حواست به بسیاری از جزئیات هم نباشه. ممکنه در بحث تعقل هم شما به جزئیاتی برسی که گاهی با شهود به اون ها توجه نمی کنی. مثلا می ری درِ اتاق رو باز می کنی می بینی حسن هست، احمد هم هست. شهود کردی حسن هست احمد هم هست، می گی دراون اتاق حس هست احمد هم هست. یه کسی عالم به برنامه های حسن از ده سال پیش تا الان رو بدون که حسن رو دیده باشه و عالم به مدیر اوست، به نحوه ی مدیریت مدیر و عالم به برنامه های احمد و مدیر احمد و برنامه های اون هاست. می گی که این دوتا اومدن تو این اتاق، هیچ ربطی به هم ندارن، احمد زودتر میره بیرون حسن دیرتر. می گه این دوتا اومدن تو این اتاق، احمد و حسن اومدن که با هم جنگ کنن. مدیراشون برنامه جنگی مدنظر دارن. با تعقل داره به اینها می رسه. در واقع وقتی ما می گیم شهود، باید منظورمون رو بیشتر شفاف کنیم.

تعقل در واقع دیدنی با عقل است و یا به عبارت دیگر عقل محل شهود است

حالا یه نکته اینجا عرض کنیم. حالا چه کسی گفته تعقل، شهود نیست. شهود یعنی چی؟ یعنی برو با چشم سر ببین؟ وقتی شما شهود می کنی در واقع می خوای تصویر بگیری از اونجا. یکی از موضوعاتی که در شهود اتفاق می افته، می خوای بری تصویر بگیری. خوب فلانی اصلا حسن رو ندیده، از حسن اطلاعات دریافت کرده. اون اطلاعات لازم رو دریافت کرده. حسن دارای قدی 80/1 دستهای اینجوری پاهای اینجوری لباسش رنگین چشم های رنگی صورتی گرد موهایی بلند. اطلاعاتی دریافت می کنه. پس یه تصویر اولیه از حسن ساخت. یعنی در واقع حسن رو دید. یه دیدن علمی یه دیدن اطلاعاتی. و بقیه موارد. می فرماد حسن رفت در اون اتاق برای فلان کار. تصویر اتاق رو هم داره اتاقی طراحی شده است برای این منظور اگه حسن رفت در اون اتاق برای فلان کار الان پشت فلان میز نشسته. داره تصویر می گیره. یعنی با چی داره تصویر می گیره؟ با عقلش. در واقع با عقلش داره می بینه. گاهی ممکنه شما یک صحنه ای رو شهود کنید ولی اگر عقلانی، صحنه ای رو شهود کنید به معنای دیدن، به معنای دیدنی غیر از عقل. ممکنه دنبال چیزایی باشی، چیزایی رو ببینی چیزایی برات جلب توجه کنه که اصلا عقلانی نیست. عقل ایجاب نمی کنه اون رو. در واقع شما باید با عقل شهود کنید. لذا ما اصلا عرض می کنیم که عقل محل شهوده. عقل محل شهود دقیقه.لزوما چشم نیست.

طبق آیات قرآن بصر و سمع ذیل عقل معنا دارند و در واقع سمع و بصر باید عقلانی باشند

بصر و سمع رو باید ذیل عقل معنا کرد. لذا سمع، طرف میشنوه. می گه من رفتم یه جایی شنیدم. بر اساس شنیده هاش، بر اساس سمعش تصمیم می گیره یا نتیجه می گیره. ولی از جمله، برای این موضوع آیات قرآنی هم وجود داره که دیدن و شنیدن باید عقلانی باشه. باید در ظرف قلب که ظرفه برای عقل، در اونجا وارد بشه در قلب وارد بشه و یک فعل عقلانیت فعل عقلانی انجام بشه. وبه وسیله عقل تعقل درش و به وسیله قلب تعقل درش انجام بگیره و در نهایت تفقه بشه. مثلا آیه ی 46 سوره حج می فرماد که:أَ فَلَمْ يَسِيرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَتَكُونَ لهَُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بهَِا أَوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بهَِا فَإِنهََّا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لَاكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتىِ فىِ الصُّدُورِ(46). قلب ظرف عقل هست. در آیاتی می فرماد که َسِيرُواْ فىِ الْأَرْضِ سیر کنید در ارض که چی کار کنید فنظروا که ببینید مثلا فنظروا کیف کان عاقبت مکذبین که ببینید که نظر کنید. خوب کسی رفت که ببینه در آیه ی 46 سوره حج می فرماد که باید چی باشه که ببینه باید کی باشه که این دیدنه فایده داشته باشه« فَتَكُونَ لهَُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بهَِا و ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بهَِا »انها رفتند دیدن« لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ» چشمشون کور نبود. بصرشون می دید« وَ لَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ »بلکه قلوبشون کور بود. کسی که قلبش کوره، کسی که قلبش ایراد داره، قلبی که ظرف تعقله، ایراد داره دیدن براش فایده نداره، شنیدن براش فایده نداره. در آیه 100 سوره اعراف« وَ نَطْبَعُ عَلىَ‌ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُون» ما بر قلوب آنها مهر زدیم پس نمی شنون، انگار که نمی شنون آنها با گوششون می شنیدن با آذانشون می شنوند. ولی این رو شما کجا معنا کنید مثل همون «فانًها لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لَاكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ »اونجا بگید در آیه 100 اعراف «وَ نَطْبَعُ عَلىَ‌ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُون». در واقع اینطور معنا کنید مثلا اونها می شنون به اذانهم اینطور نیست که لا یسمعون باشن به اذانهم، اونها می شنوند یسمعون باذانهم و« لاکن لا یسمعون قلوبهم». بلکه قلوبشون نمی شنوه. قلوبشون چرا نمی شنوه؟ چرا راه قلوبشون بسته است؟ چون یسمعون علی قلوبهم. چون بر قلوبشون مهر زده شده. پس بصر بدون تعقل فایده ای نداره، سمع بدون تعقل فایده نداره. محور چی هست؟ تعقل.