بحثی هم باید دنبال کرد با عنوان مفاهیم حروف. در بحث مفاهیم معروف باید دنبال بشه که چرا برای یک معنا، این واژه مشخص اختراع شده؟ این واژه ای که از این حروف استفاده می کنه. مثلاً چرا در واژه الله برای مفهومی که واژه الله نماینده بیان اون مفهوم است حرف ل، استفاده شده؟ در واقع واژه ها از حروف تشکیل شده اند چرا در واژه های مختلف از حروف مختلف استفاده می‌کنیم؟ چرا در ریشه‌های مختلف که نماینده یک مفهوم کلی تر هستند از برخی حروف استفاده می‌کنیم؟ اینجا بحث معنای حروف هست. خوب باید بر اساس داده هایی که برای حروف به دست میاریم از واژه هایی که حروف در آنها به کار رفتند، معانی مربوط به واژه‌ها از نحوه‌ی استفاده صرف از حروف میکنه معنایی که حروف در تصریف ایجاد می‌کنند از تاثیری که علم نحو در حروف میگذاره و معنایی که برای حروف ایجاد میکنه مثلاً در بحث علم نحو، بسته به این که شما حرف همزه رو، أ رو کجا به کار ببریم بار معنایی پیدا میکنه. کجا به معنای نحوش. خب مثلاً در حرف الف در یک جمله می تونه یک بار معنایی را به خاطر ترکیب نحوی آن جمله بگیره معنای مثلاً استفهام باید بر اساس این داده ها کار بشه و ویژگیهای حروف استخراج بشه. در واقع باید داده هایی که مربوط به معانی حروف میشن احصا بشند و در اون استقرا صورت بگیره جهت دسته بندی حروف سطح تعیین ویژگی های حروف مشخصات حروف مفاهیم حروف، موضوعاتی از این دست از توی اون داده ها استخراج بشند. مثلاً یکسری واژه ها احصا بشند که دارای یک حرف مشترک هستند. آیا این واژه های دارای یک حرف مشترک از معانی این واژه ها میشه استخراج کرد که این حرف مشترک دارای چنین مشخصه است؟ اون حرف مشترک میتونه دارای مشخصات خاص باشه. حرف مشترک در هر کجای عنوان واژه ها باشد یا حرفی مشترک در یک مکان خاص از حروف تشکیل دهنده آن واژه باشه حالت های مختلف اینجا متصوره. فرضیه های مختلفی رو میشه اینجا دنبال کرد. مثالهای ذهنی مختلفی را میشه اینجا دنبال کرد مثلاً اگر واژه ض، با یه حرف خاصی مثل الف، در واژه‌های به کار بره یعنی در واقع ضا، در واژه هایی به کار بره اون واژه ها آیا ارتباطی دارند با هم؟ آیا از ارتباط اون واژه ها میشه فهمید که ض، در کنار الف، یک معنایی یک بار معنایی یک تاثیری یک مشخصه ایجاد میکنه؟
