ریشه الهی واژگان و مفاهیم در بین همه اقوام

1398.06.26-04سه‌شنبه 17 محرم 1441

آیا مفاهیم قرآن همان مفاهیم جاری در قوم عرب بوده است؟

آیا مفاهیم درون قرآن اسمهای درون قرآن برگرفته از مفاهیمی است که در دوران صدر اسلام و قبل از آن در بین قوم عرب جریان داشته؟ آیا تفاوتی بین لسان و مفاهیم وجود داره؟ آیا همه مفاهیمی که در قرآن هست با مفاهیم جاری در زبان و فهم قوم عرب در صدر اسلام برابری می کنه؟ آیا تمام اسمها و مفاهیم در قرآن از زبان و بیانی که در قوم عرب وجود داشته بر گرفته شده؟ آیا مثال نقضی برای این وجود داره؟ یه مقداری باید این رو بررسی کنیم.

هر چند بیشتر واژگان قرآن در قوم عرب بکار می‌رفته ولیکن لزوما مفاهیم آنها در قرآن و در قوم عرب یکسان نیست

باید این رو تفکیک کنیم. شاید بین واژه و مفهوم باید تفکیک کرد. گاهی یه واژه وجود داشته ولی اون مفهومی که در قرآن از اون واژه دنبال میشه وجود نداشته. شاید در برخی از موضوعات مشتقات دیگری از اون واژه وجود داشتن ولی اون واژه اصلا وجود نداشته و اون واژه که بر یک مفهومی اطلاق شده در قرآن ابداع شده. شاید یکی از فرضیاتی که بشه گذاشت و پذیرفت این باشه که واژگان و بخشی از ادبیات موجود در بیان این واژگان در ادبیات قوم عرب وجود داشته ولی لزوما مفاهیم، مفاهیمی نیست که در قرآن هست. قرآن از واژه دنیا لزوما آن مفهومی را دنبال نمی کنه که عرب قوم رسول الله ص در دوران صدر اسلام دنبال می کرد یا قبل از نزول قرآن وجود داشت.

آن قسمت از قوم صدر اسلام که موحد بودند دارای اصطلاحات و مفاهیم خدایی بودند که از طریق انبیاء به ایشان رسیده بود

یه موضوعی که باید بهش توجه کنیم اینکه قرآن رو وقتی در قبال قوم صدر اسلام صحبت میکنیم در قبال کدام قوم؟ قوم خدا پرست؟ قوم ملحد؟ در قبال کدام قوم صحبت می کنیم؟ آن بخش از قوم عرب که خدا پرست بودن، موحد بودن پس دارای اصطلاحات و مفاهیمی بودن که از کتب انبیا و رسل قبل از اونها به اونها رسیده. اگر اون واژگان در قرآن اومده باشه خوب معلوم میشه که همون ریشه خدایی داره.

جریان داشتن واژگان و مفاهیمی مانند دنیا، الله و یا ملائکه در بین اقوام ملحد نشان‌دهنده این است که این مفاهیم توسط یک هادی با واسطه به ایشان منتقل شده است فلذا اسم‌گذاری ان مقولات نیز ریشه‌ای الهی خواهد داشت

اون بخش از قوم مخاطب قرآن که ملحد بودن با برخی از واژگان آشنا نبودن یا اگر اصلا در بین اونها جریان داشته معنی نداره که بین اونها جریان داشته باشه به خودی خود. مثل واژه دنیا. معنی نداره اگر کتاب آسمانی قبل از اسلام قبل از قرآن به این شیئی که انسانها درش زندگی می کنن اطلاق دنیا نکرده باشه اونها بگن دنیا. خوب برای چی باید بگن دنیا؟ معنی نداره اگر هادی از جانب خداوند به یک شخصی که خالق آسمان و زمین و انسانهاست اطلاق الله نکرده باشه اونها بگن الله. خوب چرا باید بگن الله؟ چرا باید واژه الله بین اونها وجود داشته باشه؟ یعنی حداقل میشه گفت که بسیاری از اسمها و مفاهیم که به اشیاء محسوس، اشیاء قابل مشاهده اطلاق نشده دلیلی نداشته بین قومهایی که هیچ هدایتی برای اونها وجود نداشته اون اسمها و اون نامگذاریها جریان داشته باشه. وقتی یه اسمی متعلق به شیئی است که دیده نمی شه. واژه ملائکه چرا باید بین قومهایی که هیچ هدایتی برای اونها وجود نداره جریان داشته باشه؟ چرا باید در ادبیاتشون در کلامشون وجود داشته باشه؟ وقتی هیچ کسی برای اینها از موجوداتی که درون آسمانها زندگی میکنن و دیده نمی شوند و کسی اونها رو ندیده، هیچ کسی برای اونها از این صحبت نکرده. وقتی صحبتی نشده چرا باید چنین واژه ای وجود داشته باشه؟ شما ممکنه بفرمایید صحبت شده. همین که صحبت شده پس اون کسی که صحبت کرده اسمش رو گفته.