نقش ارتباطات واژگان و ضریب علم بودن آنها در مفهوم‌یابی

1397.06.06-01چهارشنبه 26 ذی‌الحجه 1440

در جایی که مفاهیم به صورت کلام هستند و نه تصویر، برای تعریف هر مفهومی به ناچار می‌بایست از ارتباطات مفاهیم دیگر استفاده نمود

در جایی که کلام معنی نداره شاید اگر چنین جایی پیدا بشه اونجا از واژه ها و مفاهیم دیگر استفاده نکرد و یک مفهوم رو نشون داد، یک مفهوم رو فهم کرد یا تفهیم کرد. ولی اونجایی که کلام معنی داره و شما می خوای با کلام حرف بزنی مفهوم رو هر مفهومی رو با مفاهیم دیگر می شناسی. شما وقتی می خوای از کتاب حرف بزنی حتما باید دوتا سه تا واژه در قالب جملاتی یا در نوعی ارتباط با هم مطرح کنی، بیان کنی تا کتاب رو معنا کنی، تا کتاب رو برای مخاطبت مفهوم کنی والا نمی تونی مفهوم کنی. بله ما در قرآن با بحث کلام مواجه هستیم در کلام هم آنچیز که الان الویت داره و پیشانی ارتباط با بحث کلام هست، بحث شنیدن هست نه بحث دیدن. یعنی تصویر کلمات قرآنی برای ما الویت نداره و ما الان چیزی ازش برداشت نمی کنیم. می تونست این بجای حروف عربی با مثلا حروف انگلیسی نوشته بشه یا با حروف دیگری نوشته بشه ولی همون واژه ها منظورمون ترجمه نیست منظورمون علائم حروف هست. می تونست جور دیگه ای نوشته بشه. شاید در مقام خودش جای بحث داشته باشه شاید هم نداشته باشه. آنچیز که مهم هست کلام بحث هست که اون شنیداری هست و ما با این کلام بحث با تکلمی که اینجا وجود داره ارتباط ایجاد می کنیم. یه موقعی شما با تصاویر مواجه هستی. تصاویر به معنای تجسم به معنای شکل، به معنای تصویر، قیافه داشتن. یه موقعی مفهومی برای شما شکلی داره، مثلا مفهوم باغ ممکنه یه شکلی داشته باشه یه شکل ثابت. شما وقتی اون شکل رو می بینید، ممکن هم هست دیدنی باشه، وقتی اون شکل رو می بینید می گید خوب این مفهوم باغ هست. الان ما با این بحث کاری نداریم ممکنه خیلی هم باهاش آشنا نباشیم. آنچیز که ما در این مقام و در این بحث، در این نوع ارتباط با قرآن با اون مواجه هستیم ارتباط کلامی با مفاهیم هست. ما مفاهیم رو در دل کلام می شناسیم.

در مفهوم یابی در واقع به واسطه واژگان دیگر از مفهوم مورد نظر در ذهن تصویری ایجاد می‌کنیم، این مفهوم این واژگان دیگر به صورت مفروض در نظر گرفته می‌شوند، هر چه واژگان دیگر واضح‌تر و علم‌تر باشند این تصویرسازی بهتر صورت می‌گیرد فلذا ضریبی باید تعریف شود تا میزان علم بودن مفاهیم در آن مشخص شده باشد

الان ما تمام مفاهیم قرآنی رو در دل کلام قرآن میشناسیم. در دل کلام قرآن یعنی در ارتباط با سایر مفاهیم. یعنی واژه ای در ارتباط با سایر واژه ها شکل کلام به خودش گرفته و ما اون کلام رو می شنویم وقتی می شنویم در ارتباط با سایر مفاهیم ازش تصویر ایجاد می کنیم ازش تصوری پیدا می کنیم و به تبع ازش مفهوم برامون ایجاد میشه. ما که تصویری ازش نمی بینیم. ما در دل کلام و بر اساس ارتباطی که با سایر مفاهیم برای ما پیدا می کنه ازش تصور پیدا می کنیم. برخی مفاهیم مفروضند وقتی که به دنبال مفهومی می گردیم. مثلا اگر شما به دنبال مفهوم باب هستی وقتی گفته میشه که باب ورودی بیت هست، بیت برای شما مفروضه و شما باب رو مفهوم می کنی. هر چقدر مفاهیم مفروض ما ساده تر سهلتر یا به معنایی علم تر باشند، علم باشن، اونجا اون مفاهیم مجهول ما به دقت نزدیکتر هستن در پیدا کردن مفاهیم مجهول مون دقت بیشتر هست. باید بحث کرد که، باید به دنبال معیارهای ضریب مفهوم بودن، ضریب علم بودن مفاهیم بود. مفاهیم نسبت به هم چقدر مفهومترند برای ما؟ چقدر واضحترند؟ در واقع ضریب مبین بودن مفاهیم، یه موضوع با این عنوان، با این عناوین باید تعریف کنیم و معیارهاش رو ببینیم.

موضوعاتی که در ضریب علم بودن نقش دارند: مفهوم کلی‌تر یا جزئی‌تر، تک مصداق‌ بودن، مصداق حسی‌ داشتن، شامل و مشمول بودن، متضاد داشتن یا نداشتن، میزان فهم مخاطب از مفهوم مورد نظر

آیا مفهومی، دو مفهوم در کنار هم در مقایسه با هم اون مفهومی که کلی تره نسبت به مفهوم دیگری، اگر رابطه کل و جز داشته باشن، اون مفهومی که کلی تره مفهوم تره؟ اون مفهومی که جزئی تره مفهوم تره؟ آیا مفهومی که رابطه مصداقی بیشتری مصداق واضحتری داره مصداق حسی تری داره اون مفهوم تره؟ آیا مفهومی که فقط یک مصداق داره و مصداق دیگری براش مطرح نیست اون مفهوم تره؟ و در تعریف دو مفهوم در کنار هم از کدام می تونیم برای تعریف دیگری استفاده کنیم؟ در واقع یعنی کدام می تونه مبتدا باشه کدوم می تونه خبر باشه؟ آیا مخاطب مهم هست؟ اینکه مخاطب شما کی هست چه ضریبی میدی به مفاهیم در کنار هم؟ اینکه مخاطب شما با کدوم مفهوم مواجه بوده چه ضریبی میدی؟ مواجه بودن یا فهم مخاطب از مفاهیم چجوری سنجیده میشه؟ چگونه ما می تونیم بگیم که یک مخاطب نسبت به یک مفهوم بیشتری داره در قبال مفهوم دیگر. کل بحثهای مفاهیم رو باید بیاریم اینجا و این معیارها رو پیدا کنیم. آیا شامل و مشمول بودن ضریب میده به مفاهیم؟ آیا مفهوم های متضاد داشتن ضریب میده به مفاهیم؟ یک مفهومی متضاد داره و یک مفهومی متضاد نداره. آیا اون مفهومی که متضاد داره بیانتره؟

مفاهیمی که به انسان و مخلوقات نزدیک ترند درجه حسی بیشتری دارند تا مقولاتی که به خداوند مربوط هستند این عنوان را می‌توان ذیل غیب و شهود بررسی نمود

از معیارهای دیگر در مفاهیم معیارهای حسی بودن مفاهیم هست. بعضی مفاهیم حسی ترن. خوب این حسی تر رو ممکنه بشه با عناوین مختلفی بحث کرد یعنی چی؟ یعنی مثلا مادی ترن. یا به تعبیری، میشه یه بحث اینطور، یا به تعبیری مثلا در انسانها مطرح هست در غیر انسان مطرح نیست. این مفهوم در مورد مخلوقات مطرح هست در مورد خداوند مطرح نیست. ببینید خداوند خالق هست، پس خالق بودن خلق کردن یه مفهومی منتسب به خداست. خداوند والد نیست. پس والد بودن مفهومی است که به خدا ربطی نداره. در ساحت خداوند والد بودن معنی نداره، ارتباط نداره. پس والد بودن پایینتره. به معنایی حسی تره. فعلی است ویژگی است که اصلا در ساحت خداوند راه نداره. پس به معنایی ضریب حسی بودنش بیشتره. خالق بودن مفهومی است که در ساحت خداوند راه داره.پس به معنایی حسی بودنش کمتره. ما اگر مفاهیم رو از عمق یعنی مثلا مخلوفات بچینیم به سمت خداوند مفاهیمی که مختص به خداوندند. از حس دورترن. مفاهیمی که مختص به مخلوقاتند به حس نزدیکترن. در این ترتیب بندی حسی و غیر حسی یکی از موضوعاتی که میشه گذاشت مفاهیم شهود و غیب هست. مفاهیمی که مربوط به شهودن مفاهیمی که مربوط به غیب هستن. مفاهیم مربوط به غیب هم در درجات غیب. یه موقعی عالم غیب و شهود این یه بحث کلی است. یه موقعی هم غیب نسبت به آنچیز که ظهور نداره. یعنی هر آنچیز که ظهور داره مفاهیم آشکار و هر آنچیز که ظهور نداره مفاهیم غیبی. غیب در مقابل ظهور.