ارتباط مفاهیم

1395.09.14

ارتباط لغات بوسیله صرف، نحو و بلاغت

بله در بحث مفاهیم یکی از چیزهایی که اولویت داره نحوه ی ارتباط ایجاد کردن با بین مفاهیم هست. چند مفهوم، چگونه با هم ارتباط ایجاد می کنند نه چند لغت، چند لغت یکی از ارتباطات شون حضور در این جمله هست، حضور در جمله ارتباط شون با صرف و نحو و بلاغت و موضوعات از این دست که قواعدشون روش است ارتباط شون معلوم میشه، در مجموع اینا یک مفهوم درست می کنند مفاهیم چگونه ارتباط با هم ایجاد می کنند.

تاثیر ذهنیت‌ها و منظرها در ایجاد ارتباط بین مفاهیم

ارتباطات مفاهیم چجوری تعریف می شن، معیارها چی هست؟ چگونه می شه گفت واقعا بین این چند مفهوم این ارتباط وجود داره؟ و اینگونه ارتباطی وجود داره؟ یا چگونه میشه گفت بین یک مفهوم و یک شی یه ارتباطی وجود داره و اینگونه ارتباطی وجود داره، معیارهایی که باید اینجا داشت چی هست؟ خیلی از موضوعات ممکنه اثر داشته باشه یکی از موضوعات اصلا عینک شماست. شما با چه عینکی میری سراغ این؟ یعنی همون پیش درآمدها، پیش ذهنیت ها، که شما داری و میری سراغ اینها، منظرهایی که داری و میری سراغ اینها.

ارتباط مفاهیم برای یافتن مقصود گوینده متن

بله باید یک بخشی از روابطی که وجود داره در موضوع پیدا کردن نوع رابطه، حتما خالق اون مفاهیم و روابط مهم هستند. یعنی باید بریم ببینیم نظر اون چیه؟ ما باید کشف نظر کنیم، اگر مفاهیم و مجموعه ای ایجاد شده ، در این مجموعه اشیاء و مفاهیمی ، موضوعاتی کنار هم گذاشته شده و اونی که این ها رو گذاشته موضوعی مد نظرش هست، پیدا کردن اون موضوع مهم هست. یعنی در نهایت این رابطه هایی که پیدا می کنیم باید همون رابطه ای باشه که او مد نظرش هست، آیا وجوه رابطه ی دیگه ای وجود داره ؟ قطعا وجود داره مثل مثلا برخی از اشعار، شما مثلا یه شعری از یک شاعری می خونی گاهی می تونی از اون شعر برداشت هایی خاصی بکنی که اصلا مد نظر شاعرش نیست. از خودش بپرسی می گه اصلا این مد نظرم نبود این حرف، اینها مد نظرم نبود. مد نظر من این موضوع بوده ولی شما وقتی اون شعر رو می خونی با ذهنیتی که داری و با عینکی که زدی اون شعر رو نگاه می کنی یه رابطه ای ایجاد می کنی بین اون شعر و برخی مفاهیم یه نوع روابط خاصی ایجاد می کنی. پس این مهمه ما باید نظر او رو پیدا کنیم. نظر اون کسی که داره این مجموعه رو می چینه، یه کسی سخنرانه خب یه سخنرانی کرده باید حتما نظرش رو پیدا کنیم.

در مجموعه‌های بسته همیشه رابطه‌هایی بین اجزاء یافت می‌شود که وابسته به ذهنیت‌ها و علوم محقق می‌باشد و لزوما مقصود خالق آن مجموعه نیست

در برخی از موضوعات تصادف وجود داره، یعنی قانون تصادفات وجود داره، تصادفی هست اون موضوع. در موضوعات تصادفی، در مجموعه های بسته ای که درش اشیاء به شکل تصادفی کنار هم قرار می گیرند حتما باز رابطه ای وجود داره، یعنی شما می تونی رابطه ای پیدا کنی بسته به ذهنیتی که داری، اگه با یه عینکی بری اونجا یه رابطه ای پیدا می کنی، یکی از موضوعاتی که اونجا در پیدا کردن رابطه ها مقدم هستش همون ذهنیتی هست که داری. بعد از اون ، علمی که داری، شناختی که داری، اون ذهنیت تو مفاهیم ذهنی تو و علوم تو رو میاد بکار می گیره و بین اون اشیائی که اونجا وجود دارن یه رابطه ای ایجاد می کنه. مثلا ممکنه این نقشه ای تهران و اسم هایی رو خیابون ها گذاشته شده، کاملا تصادفی باشه که بنظرم میرسه که همین طور هست، کاملا تصادفی باشه ولی شما اگر با یه ذهنیتی بری در این مجموعه ی بسته، این اسم های خیابون ها که کنار هم هست با یه ذهنیتی دنبال موضوعی بگردی حتما روابطی پیدا می کنی، بین موضوعاتی که کاملا تصادفی کنار هم گذاشته شدن و اصلا مقصد خواستی مد نظر نبوده، مقصد، فقط اسم گذاری بوده. که این خیابون ها یه اسم داشته باشند شما یه روابطی پیدا می کنی و این ها کنار هم قرار می گیرن. بله ایجاد ارتباطات مهمه یعنی ما واقعا چگونه می تونیم بین اشیاء و مفاهیم، ارتباط ایجاد کنیم و ارتباطی که ایجاد می کنیم چقدر ارتباط دقیقی هست و چقدر ارتباط واقعی هست. نه فقط یه ارتباط ذهنی که ذهن ما اون رو ایجاد کرده، بر اساس چیدمان ذهن ما و بر اساس ذهنیت های ذهن ما، اون ارتباطِ ایجاد میشه.

صرف، نحو و منطق از جمله بسترهای قاعده‌مند برای یافتن ارتباطات کلام

مثلا یکی از بستر های قائده مند، همین بستر صرف و نحوی هست که در کلام وجود داره، و کاملا قائده مند، ارتباطات رو ایجاد می کنه که اگر نبود ما خیلی از ارتباطات رو نمی تونستیم ایجاد کنیم و البته بر اساس منطق هم هست، یعنی شما وقتی می گی این مبتدا هست، این خبرِ این مبتدا هست، برای شما این مفهوم داره و یه ارتباط منطقی هست که ایجاد شده، میگی این جمله واقعا طرح شده که این خبر رو در مورد این مبتدا بده و ذهن شما این رو می پذیره، برای شما قائده داره. هم قائده داره پیدا کردن این رابطه هم منطق داره در ذهن شما ، جایگاه داره در ذهن شما ، شما این رو می پذیری. میگی خب بله دیگه، مثلا میگی ( علیٌ عالمٌ ) میگی خب عالم خبر هست برای مبتدای علی و این مفهوم داره، می گیم این کلام رو گفت که بگه علی عالم هست، برای شما کاملا منطقی هست ضمن اینکه اون قائده ها شما رو به این رابطه ی منطقی می رسونه، رابطه ی منطقی ای که ذهن شما می پذیره و اصلا گوینده هم دنبال گفتن همین بوده، دنبال ایجاد کردن همچین ارتباطی بوده، و گوینده هم خواه نا خواه طبق این قائده ها حرف زده. گوینده ای که قرار هست فصیح و علمی صحبت بکنه با اشراف به این قائده ها صحبت می کنه مثل شاعری که مثلا از شعرای فارسی زبان، قرار هست این شعر عمیقِ علمیِ مُتغَن بگه، منطبق با ادبیات، قطعا با اشراف بر این قائده ها صحبت می کنه، با اشراف به قائده های زبان فارسی صحبت می کنه، بدون قائده صحبت نمی کنه، اون می دونه اگر این جمله رو اینجا میگه ، برای چی داره میگه ، این کلمه رو میگه برای چی داره میگه، ارتباطش با کلمه ی قبلی چی هست و قرار چه چیزی برداشت بشه، ما اگر قائده ای که او استفاده می کرده و این ها رو گفته نشناسیم نمی تونیم ارتباط رو ایجاد بکنیم، ممکنه ارتباط رو اشتباه ایجاد بکنیم، باید بدونیم او بر اساس چه قائده ای اینها رو کنار هم چید، این خودش دلیل بر این هست که صرف و نحو خیلی مهمه، خب الان ما فراتر از نحو چی می خوایم؟ ارتباط مفاهیم، نحو بسته میشه در یک جمله، نهایتش چند جمله کنار هم، دیگه گسترش پیدا نمی کنه میگیم از این جمله ما یک مفهومی می فهمیم یا از این فراز یه مفهومی، کلا مفاهیم، حالا این مفاهیم اومدن بیرون، این مفاهیم رو می خوایم ارتباط بدیم. مفاهیم رو چجوری باید ارتباط بدیم، ارتباطات چجوری با هم ایجاد میشه.