ضمیر و مرجع ضمیر

1395.12.25-01

یکی از دلایلی که خداوند در قرآن ضمایر رو بکار میبره برای اینکه ما دقیقتر بتونیم با نگاه خداوندی همراه بشیم

یه بحث در مورد ضمایر، شما چند جور با گوینده همراه میشی از اصلی ترین موضوعاتی که شما با متکلم همراه میشی بحث ضمایر هست، بحث ضمایر اشاره و ضمایری که معروف هست که به جای اسم به کار میرند شما اینجا میتونی با گوینده همراه بشی گوینده با بکار بردن ضمایر می خواد شما رو با خودش همراه بکنه اصلاً یکی از دلایلی که خداوند در قرآن ضمایر رو بکار میبره برای اینکه ما دقیقتر بتونیم با نگاه خداوندی همراه بشیم و از مَنظر خداوندی آشنا بشیم با موضوعات آشنا بشیم، والا فقط اسماء رو بکار میبرد، اسماء معرفی هستند معرفیِ خام، ضمایر مسیر هستند بسیاری از ضمایر ما رو به جهت گیری ها می رسونند، ضمایر جهت گیریهای نگاه ها به موضوعات رو به ما نشون میدند یکی از کاربردهایی که تو ضمایر هست،

آیا ضمایر جانشین اسم هستند؟

بله در بحث ضمایر این بحث رو باید دنبال کرد که آیا ضمایر جانشین اسم هستند؟ تعریف عامی که الان وجود داره اول اسماء بودند بعد ضمیرها جانشین اسم شدند یه بحث دیگه هم میشه داشت برای اینکه ضمیرها جانشین اسم نیستند ضمیرها خودشون یک هویت مستقل دارند، ضمیرها خودشون یه ارزش معرفتی مستقل دارند میشه استدلال کرد که اول ضمیر بوده بعد اسم، شما اولین معرفتی که نسبت به اشیاء پیدا میکنی ضمیر هست ما معارفی که نسبت به اشیاء داریم در قالب دو چیز برای ما معرفی میشند عنوان کلی این دو چیز اسم هست اولین اسم ضمایر هستند ما اولین معرفتی که نسبت به اشیاء پیدا می کنیم ضمایر هستند دومین معرفت مون اسم های خاص هستند این ماجرا در ماجرای آدم علیه السلام هم هست تو بحث ملائکه اسماء هولاء با اسماء آشنا نیستند ولی با هولاء آشناند یعنی با ضمیر آشناند یعنی شناخت شون نسبت به اونها در حد یک ضمیر هست معرفی اگه بخواند بکنند میگند هولاء ، پس هم ضمایر هم اسم های خاص به یک مصداق اشاره دارند به مصادیق خودشون اشاره دارند و مصادیق خودشون رو معرفی می کنند معرفی هایی از مصادیق خودشون دارند و تو این تعریف از ضمیر میشه گفت که ضمیر لزوما وابستگی به اسمها نداره خودش یک معرفت از مصداق معرفی می کنه و نمیشه به راحتی گفت که این ضمیر جایگزین این اسم هست بلکه خودش معرفی از اون شئ معرفی می کنه از اون شئ ای که ممکنه اون اسم قبل یا بعدش به اون شئ اشاره می کنه و معرفتی از اون شئ برای ما معرفی می کنه ضمیر هم داره معرفی از اونجا به ما معرفی می کنه، ما به نظر میرسه که شروع معرفت مون با ضمیر هست این در رفتار یک کودک هم هست شما یک کودک میخواد یک شئ رو بشناسه یه کسی که دانشی نداره شناختی نداره نسبت به اشیاء بخواد اشیائی رو بشناسه اول با ضمیر می شناسه اول معرفتش در حد معرفت ضمیری هست ما اول معرفت ضمیری داریم معرفت اسم ضمیری داریم بعد معرفت اسم خاص داریم لذا اول معرفت ضمیری پیدا می کنیم این معرفت ضمیری جای خودش هست معرفت اسم خاص جای خودش هست، شما میگی اون درخت میگی اون درخت خوب است این جمله با این جمله ای که بگی درخت خوب است با هم متفاوت هستند اون درخت اون باید اون اش رو پیدا کرد بخصوص در مورد بحث مصداق یکی از راهکارهای اصلی اینکه گوینده ما رو دقیقتر به مصداق برسونه استفاده از اسماء ضمیری هست نه اسماء خاص، یعنی یکی از موضوعات اصلی هست خداوند بخصوص در قرآن ما با ضمایر به مصداقهای خاص تر برسونه دقیقتر ما رو به مصداق برسونه، ضمایر دقت رو بالا می برند دقت جهت گیری رو بالا می برند دقت جهت یابی به سمت مصداق رو بالا می برند یعنی یکی از کارکردهای ضمایر این هست دقت جهت گیری نسبت به مصداق مدّ نظر رو بالا می برند اگر فقط با اسم معرفی بشه لزوما اون دقت رو نداره ممکنه نرسونه،

لزوما ضمایر و اسمهای اشاره جایگزین یک کلمه نیستند

یکی از موضوعاتی که ما رو مشخص تر به سمت موضوع خاص میبره اینه و اینکه لزوما ضمایر و اسمهای اشاره جایگزین یک کلمه نیستند مثلاً اگر یک جایی چند تا اسم اومده باشه مثلاً اسم کتاب اومده باشه بعد در جمله ی بعدی گفته شده باشه ذالِکَ، مثلاً ذالِکَ خوب است خب اسم کتاب اومده باشه معرفی ای از کتاب انجام شده باشه بعد گفته شده باشه که ذالِکَ خوب است ما نمی تونیم بگیم ذالِکَ یعنی الکتاب، نمی تونیم جایگزین بکنیم چرا؟ چون می تونست بگه هذَا خوب است، در ذالِکَ معنای خودش وجود داره ضمن اینکه ذالِکَ اینکه میگیم نمی تونیم بگیم ذالِکَ الکتابِ به این معنا نیست که ذالِکَ به مصداق الکتاب اشاره نمیکنه اتفاقاً به مصداق الکتاب اشاره می کنه ولی موضوع اینکه این ذالِکَ رو شما نمی تونی برداری در کلام بجاش الکتاب بگذاری معرفت رو عوض کردی، باید بگی ذالِکَ خوب است، این خودش خود ذالِکَ معرفی از اون مصداق الکتاب هست یک معرفتی از اون معرفت الکتاب در خود این نهفته هست شما اگر گوینده حکیم بوده باشه قطعاً از گفتن ذالِکَ اینجا منظور داره از اینکه الکتاب نگفت و گفت ذالِکَ، خب منظور داره و نگفت هذَا، و باز منظور داره، پس ضمایر هم به ما جهت میدند هم با خودشون بار معنای خاصی دارند که در جایگاه خودش ارزشمند هست و با مستقل بررسی بشه، با این دید به قرآن نگاه کنیم قرآن بحثهای مختلفی رو در بحثهای ضمایر مطرح کرده، یه جایی از یک قومی صحبت میکنه از یک کسانی صحبت میکنه اونها رو مخاطب قرار میده با مثلاً ضمیر هُم بلافاصله در دو جمله ی بعد همون ها رو مخاطب قرار میده با ضمیر کُم دوباره اونها رو مخاطب قرار میده با ضمیر هُم ، ضمایر رو تغییر میده منظور داره شما نمی تونی اینجا نمی تونی هُم رو برداری فرض کنید یه جایی راجع به منافقین صحبت هست در ادامه گفته شده هُم دوباره گفته شده کُم دوباره گفته شده هُم شما نمی تونی بگی این هُم و کُم و هُم رو برداریم و بجاشون بنویسیم منافقین، بخشی از معارف رو از دست دادی معارفی اینجا مطرح هست که اگه این کار رو بکنی بخشی از معرفتها رو از دست دادی بخشی از بار معنایی متکلم میخواد به شما برسونه اون رو از دست دادید بخشی از جهت گیری ها رو گُم می کنید پس اینکه با یک جمله ی ساده بگوییم ضمیر جایگزین اسم هست به این معنا که اول اسماء درست شدند بعد برای کاربرد ساده تر در جملات و در کلام ما ضمایری درست کردیم که به جای اسم بکارشون می بریم این نمی تونه خیلی درست باشه

به نظر ما میرسه که این درست نیست بلکه ضمایر حتی در موقعیت های مقدم بر اسماء هستند و خودشون بار معنایی خاصی دارند و لزوماً جایگزین اسماء نیستند و ضرورت نداره شما بگید که این ضمیر جایگزین این اسم هست هر چند که این ضمیر ممکنه به مصداق همون اسم اشاره بکنه مثلاً شما مطرح می کنید که قُل هُوَ اللهُ اَحَد مطرح می کنیم که اینجا هُوَ مقدم به الله هست معرفت مقدم بر الله هست، هُوَ یک ضمیر مستقل هست هُوَ رو نباید حذف کنی هُوَ نباید بگی یک ضمیر اشاره هست هُوَ نباید بگی که یه ضمیر شأن هست در حدّ یک ضمیر اشاره و اینکه نباشه اصلاً، اینجا مطلب اینکه بگه الله اَحَد است و ترجمه کنی این آیه رو و بگی که خدا یکی است بگو خدا یکی است ، بگو خدا یکی است نه، بگو او، شما اول باید نسبت به هُوَ معرفت داشته باشی، بگو اون هُوَ اون هُوَ، کدوم هُوَ ؟ اول باید یه هُوَ یی رو بفهمی اون هُوَ الله هست که یکی است که اَحَد است یکی هست هم نه به معنای یکی است که اَحَد است، اون هُوَ یی که می فهمی اون اللهِ اَحَد هست، این جمله ی قُل هُوَ اللهُ اَحَد از درون فطرت آدما حرف میزنه، اون هُوَ یی که می فهمی همون اللهِ که احد هست، اول باید با این معرفت شروع کنه یعنی فرد باید به این هُوَ اِ اعتنا کنه، و وقتی تعریف کنیم ضمایر کارکردی ندارند وقتی اسم هست ضمیر فقط برای این بود که ما بدونیم در مورد چی حرف بزنه والا بود و نبودش فرقی نداره لذا نه ترجمه اش می کنیم نه بحثی می کنیم نه نگاهی بهش داریم حتی براحتی حذفش می کنیم بود و نبودش برامون زیاد فرقی نداره، وقتی مطرح هست که ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ جالبه اینجا مطرح نیست هَذا الکِتاب ، ذَالِكَ الْكِتَبُ ، اینجا مطرح نیست اَلکتاب لَا رَيْبَ فِيه بلکه مطرح هست ذَالِكَ الْكِتَبُ ، شما حتماً باید مسیر ذَالِكَ رو عبور کنی، این ذَالِكَ یعنی اینکه یه اشاره ای درش وجود داره غیر از کتاب غیر از اشاره ای که در کتاب وجود داره غیر از معرّفی ای که در کتاب وجود داره یک معرّفی یک معرفت دیگر در ذَالِكَ وجود داره و شما باید این ذَالِكَ رو پیدا کنی، نمی تونی از ذَالِكَ عبور کنی، ذَالِكَ رو ندید بگیری جهت معنای گوینده جهت مراد و مقصد گوینده رو پیدا نکردی، اصلاً وقتی گفته میشه ذَالِكَ یعنی شما باید به یه چیزی توجه کنی، اگه گفته میشد اَلکتاب لَا رَيْبَ فِيه یه بار معنایی داشت وقتی گفته شده ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ این یه بار معنایی دیگه داره، یعنی ما به نظرمون میرسه که این بحث خارج از بحث قواعده نیست اون بحثی که به عنوان تعریف مطرح هست ضمایر جانشین اسماء هستند که به جای اسماء بکار بروند یه خِلطی است که در بحث شده چون در عمده ی اوقات ما ضمایرمون به شکلی بودند که قبلش اسمی آمده است که این ضمیر هم به مصداق همون اسمِ اشاره داشته این برای ما یک چیز عادی و طبیعی شده و این به عنوان یه تعریف در ذهن مون قرار گرفته که ضمایر جایگزین اسماء هستند جانشین اسماء هستند یعنی ما به نظرمون میرسه که این یک خلط هست خدمت شما عرض کنم که یکی از نتایج کاربردی بودی که از این بحث گرفته شده نتیجه ای بوده که لزوماً درست نیست یعنی تعریف نیست و وقتی گفته میشه که ذَالِكَ الْكِتَب شما باید ذَالِكَ رو متوجه بشی، گوینده ای حکیم، دانا و بلیغ وقتی میخواد صحبت کنه به شما گفته که ذَالِكَ الْكِتَب، شما باید بتونی جهت ذَالِكَ رو پیدا کنی اتفاقاً یعنی شما رو داره دعوت میکنه که بیا جهت این ذَالِكَ رو پیدا کن وقتی من میگم ذَالِكَ همین جوری پیش خودت نگو خب منظورش احتمالاً اون هست، این هست، اون ور هست، بله بحث ضمایر معرفت درش هست از یک جهت معرفتهایی عمومی تر و کمتر از اسماء خاص از یک جهت معرفتهایی دقیقتر و بیشتر از اسماء خاص، اسماء خاص دقیقتر دارند ویژگیهای اون شئ رو ویژگیهای درونی اون شئ رو به ما معرفی می کنند، ضمایر اسماء ضمیری ویژگیهای نوع ارتباط ما با اون رو به ما معرفی می کنند، جهت گیری به سمت اون شئ رو به ما معرفی می کنند جایگاه ها رو مشخص می کنند، فاصله ها رو معلوم می کنند، گاهی چیدمانها رو معلوم می کنند اگر قائل به این باشیم که گوینده حکیمِ بلیغ هست، گوینده بسیار عالمانه صحبت میکنه، مثلاً ببینید در آیه ی مربوط به مهجور بودن قرآن مطرح هست که رسول الله صلوات الله علیه در صحنه ای از قیامت می فرماید که اتَّخَذُوا هذَا الْقرآن مَهْجُوراً ، می تونست بگه که اتَّخَذُوا الْقرآن مَهْجُوراً ، این گوینده بسیار عالم هست ، اتَّخَذُوا هذَا الْقرآن مَهْجُوراً ، معنا داره یعنی نمی تونی از هذاش عبور کنی هذاش اینجا معنا داره والا میگفت که اتَّخَذُوا الْقرآن اینها قرآن رو مهجور اتخاذ کردند اگر اینطور میگفت ایرادی داشت؟ الان معنایی که ما از این آیه برداشت می کنیم اگر مطرح میشد اتَّخَذُوا الْقرآن برای ما فرقی نداشت ما همون معنا رو برداشت می کردیم، یا اصلاً گفته میشد اتَّخَذُوا ذالِکَ الْقرآن ، باز برای ما خیلی فرق نداشت، یا اگر در آیات اولیه سوره ی بقره مطرح میشد که هذَا الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ برای ما خیلی فرق نداشت، اصلاً هذَا هم گفته نمیشد گفته میشد اَلکتاب لَا رَيْبَ فِيه برای ما باز خیلی فرق نداشت، این نشون میده که ما به ضمایر توجه نداریم به معارف ضمایر توجه نداریم، بله به نظر خیلی ضرورت نداره که ما ضمایر رو وابسته به اسمائی که در کلام بکار رفتند بدونیم هم به لحاظ تعریفی که از ضمیر میشه داشت هم به لحاظ نوع کاربردی که خداوند در قرآن داشته، مثلاً ما در موارد مختلفی داریم که ضمایری بکار رفته که به اسمهای قبل و بعدش ربطی نداره ارتباطی نداره معروف هست به اسم ضمایر بدون مرجع.

تعریف صحیح‌تری در مورد ضمیر و مرجع ضمیر

در بحث ضمیر ما می خوایم به یک تعریف رایج خدشه وارد کنیم اون تعریف این است که اسمائی وجود دارند بعد ما در کلام به جای اسماء جایگزین اسماء ضمایری رو بکار می بریم، ما می خوایم به این تعریف خدچه وارد کنیم بگیم اینطور نیست، یکیش در شناخت اولیه ای اشیاء هست وقتی شما اسم اون اشیاء رو نمی دونی وقتی اسم شون رو نمی دونی از ضمیر استفاده می کنی پس در کلام شما ضمایر به جای اسماء نیامدند. عدم شناخت شما از اسماء مربوط به اشیاء باعث میشه که شما از ضمیر استفاده بکنی پس ضمیر اینجا به جای اسم نیست حتی شما نسبت به اسم شناخت نداری اصلاً نمی دونی اسمش چیه، ولی در معرفی اون اشیاء از ضمایر استفاده می کنی نه در معرفی اون اسماء نه در جایگزینی اون اسماء بلکه در معرّفی اون اشیاء فارق از اینکه اسم شون چی هستند و شما ممکنه اصلاً اسماء اونها رو ندونی و سالها بعد از اون هم ندونی ولی در معرّفی شون از ضمایر استفاده می کنیم، در قرآن ضمایر بدون مرجع هست برخیش ممکنه به این دلیل باشه که خیلی واضح هست اون مصداق خیلی واضح هست بخاطر اون ضمیر اومده، نیاز به معرّفی نبوده از اون مصداق، خود این هم دلیل بر اینه که پس ضمیر خودش به تنهایی بدون اسم می تونه گویای یک مصداق باشه، برخیش به دلیل اینه که گوینده نخواسته بگه، برخیش ممکنه به دلیل این باشه که اون اسم نداره، برخیش به دلیل این ممکنه باشه که اون خیلی اسم داره کدوم اسمش رو بگم، من می خوام اون رو بگم اون ده تا اسم داره، یا باید ده تا اسمش رو بگم ده تا اسم که هر کدوم معرّفی ایی از اون شئ هست، اگه بخوام کل اون شئ رو بگم چجوری بگم باید ده تا اسمش رو بگم، یه اسم جامعی از اون بگم، اگر اسم جامع داشته باشه اسم جامع رو میگم اگر اسم جامع نداشته باشه چی؟ یک شئ ای ده تا اسم داره کل اون شئ رو میخوام بهش اشاره بکنم جچوری اشاره بکنم؟ هر اسمی معرّفی از یک شئ هست که ویژگیهایی از اون شئ رو در خودش داره انسانی که بلیغ باشه انسانی که عالمانه صحبت بکنه در بکار بردن اسماء مربوط به یک شئ بسیار حکیمانه رفتار میکنه با اسماء مربوط به یک شئ درسته که میخواد در وهله ی اول به اون مصداق اشاره بکنه ولی می خواد از مسیر این اسم به اون مصداق اشاره کنه، نمونه ی بارز این مطلب در مورد اسماء خداست، بله پس یک دلیل ممکنه این باشه که چون اون شئ اسماء مختلفی داره با ضمیر بهش اشاره می کنیم کدوم اسمش رو بگیم. دلایل دیگر اینکه در خود ضمیر بار معنایی وجود داره جهت اشاره وجود داره فاصله وجود داره جایگاه وجود داره نوع ارتباطی که شما بایستی شمای مخاطب بایستی با اون شئ بگیری مطرح میشه مثلاً در بحث ذَالِكَ الْكِتَب برای ما که مخاطب این آیه هستیم نوع ارتباطی که می گیریم مطرح میشه نوع ارتباطی که باید بگیریم مطرح میشه به ما جهت میده نوع ارتباط گیری مون رو با َالَْكِتَب مشخص میکنه جایگاه معرّفی میکنه، مثلاً ببینید در مقایسه این دو آیه ی قرآن ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِين و آیه ی إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يهَْدِى لِلَّتىِ هِىَ أَقْوَمُ در هر دو بحث هدایت مطرح هست قراره در هر دو آیه هدایتی اتفاق بیافته پس تفاوتهای این دو آیه چی هست؟ یکی در ظاهر آیات یکی بحث اَلْقُرْءَان و َالَْكِتَب ، یکی بحث هَذَا و ذَالِکَ ، شما حتی اگر مطرح کنید اینجا اَلْقُرْءَان همون َالَْكِتَب هست این ذَالِکَ این هَذَا همون ذَالِکَ نیست، دو تا جایگاه رو معرّفی میکنه دو نوع دسترسی، دو نوع ارتباط گیری که البته اینجا َالَْكِتَب هم با اَلْقُرْءَان متفاوت هست، بله در بحث همون ذَالِکَ و هَذَا تفاوت وجود داره.